مرد گمشده در جزیره

کشتی مردی در یک طوفان عظیم غرق شد اما این مرد به طرز معجزه آسایی نجات یافت و توانست خود را به جزیره ای برساند.
این مرد با هزاران زحمت برای خود یک کلبه ساخت ...
روزی برای تهیه آب به جنگل رفته بود ؛ وقتی به کلبه برگشت در کمال ناباوری دید که کلبه در حال سوختن است.
به بخت بد خود لعنت فرستاد و بعد شروع به گله کردن از خدا کرد که : خدایا تو مرا در این جزیره زندانی کرده ای و حالا که من با این بدبختی توانسته ام این کلبه را برای خودم درست کنم باید اینگونه بسوزد!
مرد با همین افکار به خواب عمیقی فرو رفت ... .
صبح روز بعد با صدای بوق یک کشتی از خواب پرید ؛ او نجات یافته بود!
وقتی سور کشتی شد ، از ناخدا پرسید چگونه فهمیدید که من در این جزیره هستم؟
ناخدا پاسخ داد : ما علایمی را که با دود نشان می دادید دیدیم!

--------------------------

HTML

سلام

اميدوارم شما هم مثل من از كلاس استاد آقا رضي فيض برده باشيد

اينم جزوه   Html

ديگه لازم نيست كتاب تهيه كنيد.

 

دانلود جزوه آموزش گام به گام Html

ياعلي

راز خوشبختی در زندگی مشترک!!!!!!!!!!!!!!

روزی یک زوج، بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند.
آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند.
تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختی شون رو) بفهمند.

سردبیر میگه:آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟
شوهره روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه : بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم،اونجا ...
برای اسب سواری هر دو،دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم.
اسبی که من انتخاب کرده بودم خیلی خوب بود ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود.
سر راهمون اون اسب ناگهان پرید و همسرم رو زمین انداخت .

همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت :"این بار اولته" دوباره سوار اسب شد و به راه افتاد.
بعد یه مدتی دوباره همون اتفاق افتاد این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب انداخت و گفت:"این دومین بارت" بعد بازم راه افتادیم
وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت خیلی با آرامش تفنگشو از کیف برداشت و با آرامش شلیک کرد و اونو کشت.

سر همسرم داد کشیدم و گفتم :"چیکار کردی روانی؟ حیوان بیچاره رو کشتی!دیونه شدی؟"
همسرم با خونسردی یه نگاهی به من کرد و گفت:"این بار اولت بود"

چرا؟ آخه چرا؟ها؟!

1. چرا تو خونه 40 متری ال سی دی ۵٢ اینچی میذارن؟

2. چرا از در که میخوان رد بشن تعارف میکنن ولی سر تقاطع ها به هم رحم نمیکنن؟

3. چرا تو شهروند چشم میدوزن به سبد همدیگه؟

4. چرا از تو ماشین پوست پرتغال می ریزن بیرون؟

5. چرا تو اتوبان وقتی به ماشین جلویی می رسند چراغ میدن؟

6. چرا وقتی می رن شلوار بخرن مغازه های کفش فروشی رو هم نگاه می کنن؟

7. چرا قبل از ازدواج دنبال پول طرف مقابلن نه اخلاقش؟

8. چرا بعد از ازدواج دنبال اخلاق طرف مقابلن نه پولش؟

9. چرا همه دوست دارن از این کشور برن؟

10. چرا اونهایی که رفتن می خوان برگردن؟

11. چرا روز پدر همه لباس زیر کادو می خرند؟

12. چرا باجناقها هیچوقت از هم خوششون نمیاد؟

13. چرا زنها نمیتونن ماشین پارک کنن؟

14. چرا تو مهمونی اگه موز بخورن بی کلاسیه ولی سیب و پرتغال نه؟

15. چرا هر رابطه ای یا باید مخفی باشه یا به ازدواج ختم بشه؟

16. چرا اگه دوستمون ماشین و خونه بخره ما چشمامون در میاد؟

17. چرا سه تار سه تا تار نداره؟

18. 
چرا وقتی باطری کنترل تلویزیون تموم می شه دکمه های اونو محکمتر فشار میدیم؟

19. چرا نمیشه با کت و شلوار کتونی پوشید؟

20. چرا ترکها نمیتونن با هم فارسی صحبت کنن؟

21. چرا زنها وقتی ابرو بر می دارن روحیشون بهتر میشه؟(چه ربطی داره ابرو با روحیه؟)

22. چرا زنها وقتی رژلب می زنن گردنشون رو به سمت آینه دراز می کنن؟

23. چرا داماد باید برقصه ؟ 

24. چرا موقع پخش صحبتهای رئیس جمهور زیرنویس تبلیغاتی نمی ذارن؟

25. چرا مردم تو تاکسی راجع به سیاست صحبت میکنن؟

26. 
چرا میگن طرف مثل بچه خوابش برده در حالیکه بچه ها هر دو ساعت یک بار از خواب بیدار می شن و گریه می کنن؟

27. چرا وقتی خانومها به تقاطع می رسن بجای ترمز رو گاز فشار میارن؟

28. چرا قسمت مردانه اتوبوس بزرگتر از قسمت زنانه است؟

29. 
 چرا اگر به کسی بگید که در فضا ۴ میلیارد ستاره وجود داره باورش میشه ولی اگر بهش بگید رنگ دیوار خیسه خودش با دست امتحان می کنه تا مطمئن بشه؟

30. چرا پشت کامیونها شعر می نویسن ؟

31. 
چرا برای انجام مجازات اعدام با تزریق آمپول سمی، از سرنگ استریل استفاده می کنن؟

32. چرا با اینکه همه فضولند از فضولی بدشون میاد؟

33. چرا مردها ترجیح میدن گم شن اما آدرس نپرسن؟

34. چرا با پیتزا دوغ نمیخورن؟

35. چرا زنها سالوادور و فارسی 1 رو از شوهراشون بیشتر میبینند؟

36. چرا انقدر حواست پرت شده که نفهمیدی از شماره 32 بلافاصله پریدم شماره 35؟

37. چرا انقدر ساده ای که الان رفتی دوباره بالا شماره 32 تا 35 رو دیدی؟ چرا به چشماتم شک داری ها ؟! چرا ؟!

38. چرا آخه ؟!!

و اما فیزیک 2!!!

سلام...

 بلاخره نمرات فیزیک کلاس ما هم اعلام شد. فقط بگم ایول که پوز اون کلاسو زدین! تعداد قبولی ها 20 به 13 به نفع ما شد!!!

برای دیدن نمراتتون اینجا رو کلیک کنید

با آرزوی موفقیت برای تک تک شما امیدوارم این ترم بتونیم بهتر باشیم و به قولی بترکونیم!


امان از بد قولی

پادشاهي در يک شب سرد زمستان از قصر خارج شد.
هنگام بازگشت سرباز پيري را ديد که با لباسي اندک در سرما نگهباني مي داد.
از او پرسيد : آيا سردت نيست؟
نگهبان پير گفت : چرا اي پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.

پادشاه گفت : من الان داخل قصر مي روم و مي گويم يکي از لباس هاي گرم مرا را برايت بياورند.

نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پيرمرد را در حوالي قصر پيدا کردند، در حالي که در کنارش با خطي ناخوانا نوشته بود

اي پادشاه من هر شب با همين لباس کم سرما را تحمل مي کنم اما وعده لباس گرم تو مرا از پاي درآورد

و اما فیزیک !!!!!!!!!!

و سر انجام نمرات فیزیک اعلام شد


برای بهترین دوستانم

مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر.

اگر کسی تو را پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد تلفن را قطع کن.

هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو " می دانم چه حالی داری " چون در واقع نمی داني.

یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است.

هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را می داند.

از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.

هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.

راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه نکن.

هیچوقت در محل کار درمورد مشکلات خانوادگی ات صحبت نکن.

طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو بیفتند.

هنگام بازی با بچه ها بگذار تا آنها برنده شوند.

هرگز در هنگام گرسنگی به خرید مواد غذایی نرو. اضافه بر احتیاج خرید خواهی کرد.

 از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، بترس

فراموش نکن که خوشبختی به سراغ کسانی می رود که برای رسیدن به آن تلاش می کنند

 

با تشکر از دوست خوبم حسین طاهری

 

چه کسی موثرتر است، زن یا مرد؟ !!!! ...

توماس هیلر ، مدیر اجرایی شرکت بیمه عمر ماساچوست ،

 میو چوال و همسرش در بزرگراهی بین ایالتی در حال رانندگی بودند

که او متوجه شد بنزین اتومبیلش کم است. هیلر به خروجی بعدی پیچید

 و از بزرگراه خارج شد و خیلی زود یک پمپ بنزین مخروبه که فقط

 یک پمپ داشت پیدا کرد.او از تنها مسئول آن خواست باک بنزین را پر

و روغن اتومبیل را بازرسی کند.سپس ...

برای رفع خستگی پاهایش به قدم زدن در اطراف پمپ بنزین پرداخت.


او هنگامی که به سوی اتومبیل خود باز می گشت ، دید که

متصدی پمپ بنزین و همسرش گرم گفتگو هستند.

 وقتی او به داخل اتومبیل برگشت ، دید که متصدی پمپ بنزین دست تکان می دهد

 و شنید که می گوید :” گفتگوی خیلی خوبی بود.”
پس از خروج از جایگاه ، هیلر از زنش پرسید که آیا آن مرد را می شناسد.

او بی درنگ پاسخ داد که می شناسد.آنان در دوران تحصیل به یک دبیرستان

 می رفتند و یک سال هم با هم نامزد بوده اند.


هیلر با لحنی آکنده از غرور گفت :” هی خانم ، شانس آوردی که من پیدا شدم .

 اگر با اون ازدواج می کردی به جای زن مدیر کل، همسر یک کارگر پمپ بنزین شده بودی.


” زنش پاسخ داد :

” عزیزم ، اگر من با او ازدواج می کردم ، اون مدیر کل بود و تو کارگر پمپ بنزین .”

 

باتشكر فراوان از حسين نوروز زاده


درضمن اين آخرين مطلب ارسالي در مورد اين بحث به راه افتاده در وبلاگ است

ديگه تابستان تمام شد و بايد به درسامون برسيم

ياعلي
 

شجاعت

در يکي از دبيرستان هاي تهران هنگام برگزاري امتحانات سال ششم دبيرستان به عنوان موضوع انشا اين مطلب داده شد که ''شجاعت يعني چه؟'' محصلي در قبال اين موضوع فقط نوشته بود : ''شجاعت يعني اين'' و برگه ي خود را سفيد به ممتحن تحويل داده بود و رفته بود ! اما برگه ي آن جوان دست به دست دبيران گشته بود و همه به اتفاق و بدون ...استثنا به ورقه سفيد او نمره 20 دادند. فكر ميكنيد اون دانش آموز چه كسي

مي تونست باشه؟

دکتر شریعتی

این زن های باهوش!!!

خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به درون بیشه زار کنار زمین شد. خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد.
قورباغه ای در تله ای گرفتار بود. قورباغه حرف می زد! رو به خانم گفت؛ اگر مرا از بند آزاد کنی، سه آرزویت را برآورده می کنم.
خانم ذوق زده شد و سریع قورباغه را آزاد کرد. قورباغه به او گفت؛ نذاشتی شرایط برآورده کردن آرزوها را بگویم. هر آرزویی که برایت برآورده کردم، ۱۰ برابر آنرا برای همسرت برآورده می کنم!
خانم کمی تامل کرد و گفت؛ ....

مشکلی ندارد. آرزوی اول خود را گفت؛ من می خواهم زیباترین زن دنیا شوم. قورباغه به او گفت؛ اگر زیباترین شوی شوهرت ۱۰ برابر از تو زیباتر می شود و ممکن است چشم زن های دیگر بدنبالش بیافتد و تو او را از دست دهی. خانم گفت؛ مشکلی ندارد. چون من زیباترینم، کس دیگری در چشم او بجز من نخواهم ماند. پس آرزویش برآورده شد.
بعد گفت که من می خواهم ثروتمند ترین فرد دنیا شوم. قورباغه به او گفت شوهرت ۱۰ برابر ثروتمند تر می شود و ممکن است به زندگی تان لطمه بزند. خانم گفت؛ نه هر چه من دارم مال اوست و آن وقت او هم مال من است. پس ثروتمند شد. آرزوی سومش را که گفت قورباغه جا خورد و بدون چون و چرایی برآورده کرد.
خانم گفت؛ می خواهم به یک حمله قلبی خفیف دچار شوم!



نتیجه اخلاقی: حتی اگه باهوش ترین مرد دنیا هستین با زنان درگیر نشوید!

.

.

.

.

تذکر: این مطلب تنها برای حفظ جان بنده بوده و صحت ندارد!!!