فستیوال آب بازی در بوستان آب و آتش تهران !

تو این گرما که مغز آدم جوش میاره یه کم آب بازی تو هوای آزاد خیلی میچسبه! به خصوص که حرکت مردمی باشه نه دولتی!!!؟

عکسای زیر مربوط به جشنواره آب بازیه که دیروز صبح تو پارک آب و آتش انجام شد و عده زیادی از مردم توش حضور داشتن. جالب اینکه حتی نیروی انتضامی هم موفق به متفرق کردن مردم نمیشد و ساعت ۱۲ باقطع کردن آب تونستن مردم رو متفرق کنند.

واقعا جای ما تو این جشن خالی بود...!

http://up.persianfun.info/img/90/5/festival-abpashi/216755_10150248810662271_108514667270_7750571_7285798_n.jpg

بقیه عکسا در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

عدم تشکیل کلاس

سلام

طبق آخرین صحبتم با آقای پور حسینی این هفته کلاس مبانی شبکه تشکیل نمیشه. نه امروز نه فردا. و قراره بعدا یه کلاس جبرانی بزاره

قربون همتون!

اعلام نمرات

سلام

  بشتابید که نمره های فیزیک اعلام شد!

برای دیدن شاهکاراتون اینجا رو کلیک کنید!

                                                                                                      موفق باشید

وقتي راننده و پليس هر دو خانم باشن!

شما به علائم توجه نكردید! میشه گواهینامه شما رو ببینم؟
ادامه نوشته

در راستای جداسازی جنسیتی

سلام،

   حتما داستان جدا سازی دخترا و پسرا رو در دانشگاه ها شنیدین! در همین راستا اهداف اینده دولت مشخص شد.

 این تصویر آینده ایرانه!

عضویت در گروه اینرنتی منصور قیامت


لغو امتحان کارافرینی و جزوه فیزیک

سلام

بله امتحان درس کارافرینی مورخه ۲۸/۳ به علت اعتکاف کنسل شد. تاریخ برگزاری مجدد هنوز اعلام نشده. برای اطلاعات بیشتر میتونن به سایت دانشگاه مراجعه کنین

به نقل از دانشگاه :

امتحانات روز شنبه 28 خرداد 90 به دلیل مصادف شدن با ایام مبارک اعتکاف کنسل اعلام شده و تاریخ قطعی متعاقبا اعلام خواهد شد

 

در ضمن سوالات فیزیک رو هم که آقای بوالحسنی زحمتش رو کشیدن براتون میزارم . واقعا از آقای بوالحسنی ممنونم که این روزا واقعا ترکوندن و همه جوره در خدمت تیم هستند!

اینم لبیک دانلودش:

لینک اصلاح شد. با تشکر از آقای صمدی

دانلود از 4shared

تولدی دیگرررررر!

بازم شادی و بوسه گلهای سرخ و میخک

میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک

تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا

وجود پاکت اومد تو جمع خلوت ما

تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز

از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا !

سلام

     این ماه خردادم از اون ماههاست ها...!

خوب بابا همتون تو یه روز به دنیا میومدین ما رو هم تو زحمت نمینداختین دیگه!!

بعله امروزم تولد داریم . امروز تولد مرضیست. مرضیه حسینی یکی از دخترای ساکت و نجیب کلاس. بر عکس زینب این بنده خدا اصلا صداش در نمیاد و یه جورایی اصلا به خردادیا نمیخوره!

 ولی از شوخی بگذریم اگه به من بگن یکی از با اخلاق ترین و آروم ترین بچه های کلاس رو بگو مرضیه اولین کسیه که تو ذهنم میاد.

مرضیه جان اینم کیک توللللللللدتتتتتت!!!!

 

قوانيني كه خانوم ها رعايت نميكنن!

این پست فقط جنبه ی طنز و سرگرمی داره. جون مادرتون باز تو قسمت نظرات به جون هم نیافتین باز کل کل کنینا! در  ضمن لطفا بعضی ها ایمیل نزنند فحش و اینا...waiting

قوانيني كه خانوم ها رعايت نميكنن!

همیشه خانم ها به امر شریف «شرط و شروط تعیین کردن» مشغولن. ولی حالا وقتشه که ما مردها هم تکلیف خودمون رو روشن کنیم...

خانوما توجه کنن؛ اینها قانون های ما هستن: 
توجه بفرمایید که همه قانون ها شماره ”۱“ هستن



۱- با شما خرید کردن ورزش نیست. ما هم دوست نداریم فکر کنیم که هست. 

۱- گریه کردن یعنی باج خواستن! 

۱- هر چیزی که می خواهید درست بگید. بذارید درست روشنتون کنیم: 
با گوشه زدن به جایی نمی رسین 
با کنایه زدن به جایی نمی رسین 
با حرفای مبهم به جایی نمی رسین 
صاف و پوست کنده بگین چه مرگتونه 

1. هیچ اشکالی نداره اگه سوال های ما رو با ”بله“ و ”خیر“ جواب بدین. خیلی هم خوشحال میشیم.

1. بی زحمت فقط وقتی مشکلتون رو پیش ما بیارین که بخواهین ما حلش کنیم. ما فقط مشکل حل کردن بلدیم. اگه همدردی می خواهید برید پیش بقیه خانم ها. 

۱- اگه برای ۱۷ ماه متوالی سردرد دارید، یه چیزیتون میشه. خودتونو به دکتر نشون بدین. 

۱- چیزایی که ۶ ماه پیش گفتیم رو توی دعوای امروز علیه خودمون استفاده نکنین. اصلاً می دونین چیه؟ ما فقط حرفای هفته پیش یادمونه. 

۱- اگه فکر می کنین چاقین خب حتماً هستین دیگه. چرا باز می پرسین ؟ 

۱- اگه از حرف ما ۲ تا برداشت می کنین و یکیش شما رو عصبانی یا غمگین می کنه، پس منظور ما این یکی نبوده، اون یکی بوده. 

۱- یا از ما بخواهید یه کاری براتون بکنیم، یا بهمون بگید چطوری باید انجامش بدیم. نه هر دو تاش با هم! 
اصلاً اگه شما بهتر می دونید که چطور باید انجام بشه، چرا خودتون انجام نمی دین؟ 

۱- اگه خیلی احساس میکنین که حتماً باید یه حرفی رو بزنین، حداقل تا آگهی بازرگانی تلویزیون صبر کنین. نه وسط فیلم! 

۱- کریستف کلمب از کسی آدرس نپرسید. ما هم نمی پرسیم. 

۱- ما مردا فقط اسم ۱۶ تا رنگ رو بلدیم. 

۱- اگه ما پرسیدیم ”چته؟“ و شما گفتین ”هیچی“، ما هم فرض می کنیم چیزیتون نیست. البته میدونیم که یه مرگیتون هست، ولی به دردسرش نمی ارزه. 

۱- اگه یه چیزی می گین ولی نمی خواهین جوابشو بشنوین، پس ما هم یه جوابی می دیم که نخواهید بشنوید. 

۱- وقتی می خواهیم با هم بریم بیرون، هر چی که بپوشین خوبه. به جون خودتون راست می گم.

۱- لباساتون کافیه. 

۱- کفشاتون هم خیلی زیاده. 

۱- اندام ما خیلی هم متناسبه. خپل هم خیلی خوبه.



 خانمای محترم. از اینکه این مطلب رو خوندین متشکرم. 
:thankyou:
ضمناً اگه قراره امشب خونه راهمون ندید،نگران نباشید. 
:13:
بیرون خوابیدن برای مردا مثل پیک نیکه. 
:177::قلیون:


تولدی دیگر!!!

لبخند زدی و آسمان آبی شد 

شب های قشنگ "خرداد" مهتابی شد 

پروانه پس از تولد زیبایت 

تا آخر عمر،غرق بی تابی شد 


سلام،

این ماه هم از اون ماه های پر از تولد دوستامونه.

 امروز تولد یکی دیگه از دخترای کلاسه. زینب عزیز، زینب مولایی که یکی از بچه های خوش برخورد و پر انرژی کلاسه و امکان نداره که خنده از لباش محو بشه!

من به جرأت میگم شیطون ترین دختر کلاس. نظر شما چیه؟؟؟؟

زینب جان چون من میدونستم با سپیده چشم و هم چشمی داری برات یه کیک گرون قیمت تر گذاشتم! به درد درست هم میخوره.حالش. ببرررر!!!!!!!!

Click Here To Join 

عکس های بامزه و خنده دار از دنیای حیوانات!!!!

بقیه در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

شده اینقدر خسته باشی؟؟؟؟!!!!!wow

یقیه در ادامه مطلب...

ارسال از دوست خوبم مینا شیخی

ادامه نوشته

تولدی دیگر!!!

چه لطیف است حس آغازی دوباره،

و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس...

و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن!

و چه اندازه شیرین است امروز...

روز میلاد...

روز تو!

روزی که تو آغاز شدی!

تولد مبارک!!!!

سلام؛

امروز هم تولد یکی دیگه از بچه های گل کلاسمونه که همتون میشناسینش.

 بله سپیده عزیز, سپیده علیپور که یکی دیگه از دخترای با اخلاق و آروم کلاسه(البته به نسبت ما آرومه!) 

سپیده جان برات یه کیک گذاشتم از همونایی که دوس داری! فقط نمیدونم سایزت بود یا نه!

http://salijoon.info/mail/891112/cack/18.jpg


تبریک دست خالی مرا با سخاوت بی حدت بپذیر...

تولدت مبارک...

كامل ترین كتاب شناخت زنـان!!!!


سرانجام پس از قرنها تلاش بی وقفه
كامل ترین كتاب شناخت زنــان در مراحل نهایی نگارش است 

حاصل زحمات هزاران محقق و نویسنده گمنامی
که در این راه پر خطر حتی از جان خویش دریغ نکردند ! 
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

تصاویری از حوادث جالب و دیدنی

مدیونین اگه فکر کنین راننده این ماشینا زن بودن!!!!

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالی جون


ادامه نوشته

 شما وقتي ماشين کثيفي مي بينيد چه مي کنيد؟ !!!! ...


الف - روي آن مي نويسيم: مرا بشوييد
ب - روي آن چرنديات مي نويسيم
ج - از کنارش بي تفاوت رد مي شويم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
!!!!! و حالا اين کاريست که اسکات وايد با يک ماشين کثيف ميکند !!!!!!!
.
.

ادامه مطلب...

ادامه نوشته

پدیده تاچر

به این عکس‌ها دقت کنید، آیا چیز عجیب و غریبی در آنها می‌بینید؟


اگر چیز عجیبی در آنها تشخیص ندادید، باید بیشتر تمرکز کنید!
.
.
باز هم بیشتر!
حق دارید، من هم بار اول اصلا تشخیص ندیدم که این چهره‌ها مشکل اساسی دارند!باور نمی‌کنید؟! پس در ادامه مطلب ببینید...!
ادامه نوشته

عاقبت خيانت در رفاقت

دو نفر به اسم محمود و مسعود باهم رفاقتي ديرينه داشتن، تا جايي كه مردم فكر ميكردن اين دو نفر باهم برادرند. روزي روزگاري مسعود نقشه گنجي رو به محمود نشان داد و با هم تصميم گرفتن كه به دنبال گنج برن. يك روز محمود و مسعود از خانواده شان خداحافظي كردن و رفتن. محمود نقشه اي در سر داشت كه وقتي به گنج دست پيدا كرد مسعود رو از سر راهش برداره و اونو بكشه. بعد از چند روز سختي به گنج رسيدند. و محمود طبق نقشه اي كه در سر داشت مسعود رو كشت و گنج رو برداشت و به خانه اش برگشت.

با آن گنج زندگي اش از اين رو به آن رو شد. ولي زن مسعود كه فهميده بود مسعود به دست محمود كشته شد با نا اميدي به شهر مهاجرت كرد و بعد از ادامه تحصيل در يك بيمارستاني به پرستاري مشغول شد. بعد از چند سال كه آبها از آسياب افتاد محمود به دليل بيماري به بيمارستان شهر ميره و اونجا بستري ميشه اتفاقا زن مسعود هم توي همون بيمارستان كار ميكرد كه يكدفعه ديد محمود توي يكي از اتاقها بستري هست.

رفت توي اتاق و مطمئن شد كه اوني كه بستري هست همون كسي هست كه شوهرش را كشت. اينجا بود كه زن مسعود به فكر انتقام افتاد. از اتاق بيرون رفت و يك سرنگ را پر بنزين كرد و آمد خودش را پرستار كشيك معرفي كرد و سرنگ پر از بنزين را در بدن محمود خالي كرد.

بعد از چند ثانيه حال محمود بد شد و عرق ميكرد در اين لحظه زن مسعود خودش رو معرفي كرد و به محمود گفت تو بودي كه همسرم رو كشتي و حالا من انتقام همسرم رو ازت گرفتم و در بدنت بنزين تزريق كردم. در اين لحظه محمود از روي تخت پايين اومد زن مسعود فرار كرد و محمود به دنبالش مي دويد و با چاقويي كه در دست داشت ميخواست زن مسعود رو هم بكشه. زن مسعود بعد از پايين رفتن پله ها به بمبست رسيد و ديگه راه فرار نداشت، محمود از راه رسيد و با چاقويي كه در دست داشت زن مسعود رو تهديد به مرگ كرد، زن مسعود كه ديگه راه فرار نداشت تسليم شد و روي زانو هايش افتاد و به محمود گفت منو بكش! 

محمود نامرد هم دستان خود رو بالا برد و ميخواست چاقو را در قلب زن مسعود فرو كند، زن مسعود چشمان خود را بست و محمود دستان خود را رها كرد ولي ناگهان در فاصله بسيار كم از قلب آن زن، محمود از حركت ايستاد. زن مسعود چشمان خود را باز كرد و ديد كه محمود از حركت ايستاد و چاقو هم در دستانش هست. ازش پرسيد كه چرا نميزني؟ محمود گفت: بنزينم تموم شد!!!

زخم های مردم بر روی دیوارهای شهر  

این زخم های مردم پایتخت را چه‌کسی می‌بیند!!!؟

کلان شهر تهران، فرصتی با انتهایی ناپیدا برای کسب درآمد و ارتزاق است، البته اگر جنس تان با جنس پایتخت یکی شود و ابایی نداشته باشید که حرام و حلال زندگی تان بالا و پایین شود؛ این پایتخت دوست داشتنی زیر پوستش اتفاقاتی رخ می‏ دهد که هیچ یک از ما خبری از آنها نداریم.


اما بسیاری از آنهاست که هر روز از کنارش عبور می‏کنیم و اگر دلمان گرفته باشد، در نهایت برایش آهی می کشیم. زخم هایی کهنه بر روی پوست شهر که نه تنها درمان نیافته، بلکه روز به روز وسعت پیدا کرده و در نهایت با چرک و خون ظاهرش آنچنان مشمئزکننده شده که هر عابری را وادارد بینی احساسش را بگیرد تا آلودگی مشامش را نیازارد، غافل از آنکه این زخم بر تن همان عابر است و رهگذر ساده دل زخم هایش را بر آینه دیوار می‏ نگرد.

 

ادامه نوشته

فرهاد و هوشنگ هر دو بيمار يک آسايشگاه روانى بودند. يکروز همينطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عميق استخر انداخت و به زير آب فرو رفت.

هوشنگ فوراً به داخل استخر پريد و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بيرون کشيد.

وقتى دکتر آسايشگاه از اين اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصميم گرفت که او را از آسايشگاه مرخص کند.

هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من يک خبر خوب و يک خبر بد برايت دارم. خبر خوب اين است که مى توانى از آسايشگاه بيرون بروى، زيرا با پريدن در استخر و نجات دادن جان يک بيمار ديگر، قابليت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به اين نتيجه رسيدم که اين عمل تو نشانه وجود اراده و تصميم در توست. و اما خبر بد

اين که بيمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از اين که از استخر بيرون آمد خود را با کمر بند حولة حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شديم او مرده بود.

هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آويزونش کردم تا خشک بشه...

..................... حالا من کى مى تونم برم خونه‌مون ؟

داستان استرس

ناگهان اون احساس مريضي ميكنه و غش ميكنه و شما اونو به بيمارستان ميرسوني.

استرس زيادي داري

اما نهايتا توي بيمارستان به شما ميگن كه حالش خوبه و شما دارين پدر ميشين.

شما ميگين كه من كه پدر بچه نيستم اما دختر ميگه چرا هستي

شما استرس رو بيشتر حس ميكني

بعد شما تقاضاي تست دي ان اي ميكني و ثابت ميشه كه شما پدر بچه نيستي
دكتر به شما ميگه اصلا نگران نباشيد چون اصولا شما از زمان تولد نابارور بوديد
شما اكنون كاملا و بيشتر از هميشه استرس داري اما خلاص شدي.
اما توي راه خونه،،، داري به سه تا بچه هاي خودت فكر ميكني
حالا به اين ميگن استرسسسسسسسسسسسسسسسسس!!!!!!!!

       ************************


كودكي كه لنگه كفشش را امواج از او گرفته بود، روي ساحل نوشت: دريا دزد است.

مردي كه از دريا ماهي گرفته بود، روي ساحل نوشت: دريا سخاوتمندترين سفره هستي است.

موج دريا آمد و جملات را با خود محو كرد و اين پيام را به جا گذاشت:

 
برداشت ديگران در مورد خود را در وسعت خويش حل كنيم.
 

انـتـگـرال

یه آقایی که دکترای ریاضی محض داشته، هر چقدر دنبال کار می گرده بهش کار نمیدن!! 
خلاصه بعد از کلی تلاش، متوجه میشه شهرداری تعدادی رفتگر بی سواد استخدام می کنه!!
میره شهرداری خودش رو معرفی می کنه و مشغول به کار میشه...!
بعد از دو سه ماه میگن همه باید در کلاسهای نهضت شرکت کنید! این بنده خدا هم شرکت می کنه!!
یه روز معلم محترم در کلاس چهارم، ایشون رو می بره پای تخته تا مساحت یک شکلی رو حساب کنه! 
تو این فکر بوده که انتگرال بگیره یا نه ... که می بینه همه دارن داد می زنن:
انتگرال بگیر.انتگرال بگیر...!!!

20 سال گذشت ...

زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت. شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد ... 
در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید : چی‌ شده عزیزم این موقع شب اینجا نشستی؟! 
شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت:هیچی‌ فقط اون وقتها رو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم ، یادته...؟! 
زن که حسابی‌ تحت تاثیر قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد و گفت : آره یادمه ... 
شوهرش ادامه داد : یادته پدرت که فکر می کردیم مسافرته ما رو توی اتاقت غافلگیر کرد ؟!
زن در حالی‌ که روی صندلی‌ کنار شوهرش می نشست گفت : آره یادمه، انگار دیروز بود! 
مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد : یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت: یا با دختر من ازدواج میکنی‌ یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان آب خنک بخوری ؟!
زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و یک ساعت بعدش که رفتیم محضر و...! 

مرد نتوانست جلوی گریه اش را بگیرد و گفت: اگه رفته بودم زندان امروز آزاد می شدم! 

*****************************************

 سخن هفته:وقتی می خوای یک کاری انجام بدی
 اول خوب فکر کن... بعد به حرف دلت گوش بده...، بعد به خدا توکل کن... 
و بعد اون کاری را انجام بده که زنت می گه...!!!

شما ایمیل دارید؟/اگر انسان دم داشت...!?

مرد بيکاري براي سِمَتِ آبدارچي در مايکروسافت تقاضا داد. رئيس هيئت مديره مصاحبه اش کرد و تميز کردن زمين رو -به عنوان نمونه کار- ديد و گفت: «شما استخدام شدين، آدرس ايميلتون رو بدين تا فرمهاي مربوطه رو واستون بفرستم تا پر کنين و همينطور تاريخي که بايد کار رو شروع کنين..»
مرد جواب داد: «اما من کامپيوتر ندارم، ايميل هم ندارم!»
رئيس هيئت مديره گفت: «متأسفم. اگه ايميل ندارين، يعني شما وجود خارجي ندارين. و کسي که وجود خارجي نداره، شغل هم نميتونه داشته باشه.»

مرد در کمال نوميدي اونجا رو ترک کرد.. 



ادامه نوشته

حمل و نقل های جور و ناجور !

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

بقیه عکسا در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

عجیب ترین مرغ عشق دنیا + چه کشکی، چه پشمی؟ !!!! ...  

http://www.2daylink.com/group/90/1/03.jpg

ادامه نوشته

خدا کند که آخر هر خنده ای به گریه ختم نشود!

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

ادامه نوشته

ماجرای فرزندان دوستان قدیمی !!!! ...

چهار تا دوست که 20 سال بود همديگه رو نديده بودند توي يه مهموني همديگه رو مي بينن و شروع مي کنن در مورد زندگي هاشون براي همديگه تعريف کنن ...

بعد از مدتي يکي از اونا بلند ميشه ميره دستشويي . سه تاي ديگه صحبت رو مي کشونن به تعريف از فرزندانشون :
اولي : پسر من باعث افتخار و خوشحالي منه . اون توي يه کار عالي وارد شد و خيلي سريع پيشرفت کرد .
پسرم درس اقتصاد خوند و توي يه شرکت بزرگ استخدام شد و پله هاي ترقي رو سريع بالا رفت و حالا شده معاون رئيس و اون قدر پولدار شده که حتي براي تولد بهترين دوستش يه مرسدس بنز بهش هديه داد !
دومي : جالبه . پسر من هم مايه افتخار و سرفرازي منه . توي يه شرکت هواپيمايي مشغول به کار شد و بعد دوره خلباني گذروند و سهامدار شرکت شد و الان اکثر سهام اون شرکت رو تصاحب کرده . پسرم اون قدر پولدار شد که براي تولد صميمي ترين دوستش يه هواپيماي خصوصي بهش هديه داد !!!
سومي : خيلي خوبه . پسر من هم باعث افتخار من شده ... اون توي بهترين دانشگاه هاي جهان درس خوند و يه مهندس فوق العاده شد . الان يه شرکت ساختماني بزرگ براي خودش تاسيس کرده و ميليونر شده . پسرم اون قدر وضعش خوبه که براي تولد بهترين دوستش يه ويلاي 3000 متري بهش هديه داد !
هر سه تا دوست داشتند به همديگه تبريک مي گفتند که دوست چهارم برگشت سر ميز و پرسيد اين تبريکات به خاطر چيه ؟!
سه تاي ديگه گفتند : ما در مورد پسرهامون که باعث غرور و سربلندي ما شدن صحبت کرديم ؛ راستي تو در مورد فرزندت چي داري تعريف کني ؟!
چهارمي گفت : دختر من رقاص کاباره شده و شب ها با دوستاش توي يه کلوپ مخصوص کار ميکنه !
سه تاي ديگه گفتند : اوه مايه خجالته چه افتضاحي !!!
دوست چهارم گفت : نه ! من ازش ناراضي نيستم . اون دختر منه و من دوستش دارم . در ضمن زندگي بدي هم نداره .
اتفاقا همين دو هفته پيش به مناسبت تولدش از سه تا از صميمي ترين دوست پسراش يه مرسدس بنز و يه هواپيماي خصوصي و يه ويلاي 3000 متري هديه گرفت !!!

اعلام نمرات

سلام،

بلاخره نمرات وب هم اعلام شد.

علت تاخیر هم مثل خیلی اشکالات دیگه دانشگاه معلوم نشد. به هر حال امیدوارم تو این امتحان هم موفق شده باشین

کلاس اول 68231 روی لینک زیر کلیک کنند

http://cenp-uast.ac.ir/68231.htm

کلاس دوم 68232 روی لینک زیر کلیک کنند

http://cenp-uast.ac.ir/68232.htm

موفق باشید...

نامه یک پسر شیطون به خدا !!!! ...

"کودکی به مامانش گفت، من واسه تولدم دوچرخه می خوام.
بابی پسر خیلی شری بود.
همیشه اذیت می کرد.
مامانش بهش گفت آیا حقته که این دوچرخه رو برات بگیریم واسه تولدت؟

بابی گفت، آره.
مامانش بهش گفت، برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده.
نامه شماره یک
سلام خدای عزیز
اسم من بابی هست.
من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.
دوستدار تو
بابی
....
بابی کمی فکر کرد و دید که این نامه چون دروغه کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمی یاد. برا همین نامه رو پاره کرد.
نامه شماره دو
سلام خدا
اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی باشم. لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
بابی
....
اما بابی یه کمی فکر کرد و دید که این نامه هم جواب نمی ده واسه همین پارش کرد.
نامه شماره سه
سلام خدا
اسم من بابی هست.
درسته که من بچه خوبی نبودم ولی اگه واسه تولدم یه دوچرخه بهم بدی قول می دم که بچه خوبی باشم.
بابی
....
بابی کمی فکر کرد و با خودش گفت که شاید این نامه هم جواب نده.
واسه همین پارش کرد.
تو فکر فرو رفت.
رفت به مامانش گفت که می خوام برم کلیسا.
مامانش دید که کلکش کار ساز بوده، بهش گفت خوب برو ولی قبل از شام خونه باش.
....
بابی رفت کلیسا.
یکمی نشست وقتی دید هیچ کسی اونجا نیست، پرید و مجسمه مادر مقدس رو کش رفت ( دزديد ) و از کلیسا فرار کرد.
....
بعدش مستقیم رفت تو اتاقش و نامه جدیدش رو نوشت.
نامه شماره چهار
سلام خدا
" مامانت پیش منه. اگه می خواییش واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده! "

دروغ سنج !/ اگر کنترل جهان به دست خانم ها بود !!!! ...

مردی دستگاه دروغ سنجی خرید که میتونست دست دروغگوها رو کنه!

او برای تست دستگاه جدید خود سفره شام رو در کنار خانواده اش انتخاب کرد

پدر : پسرم امروز در ساعات مدرسه کجا بودی؟
پسر : در مدرسه
روبات : دروغ نگو
پسر : اوکی، دروغ گفتم داشتم فیلم میدیدم
پدر : چه فیلمی؟
پسر : داستان اسباب بازی ها (Toy story)
روبات : دروغ میگه
پسر : اوکی! یه فیلم پرنو
پدر : چییییییییی؟ خدای من، وقتی من هم سن تو بودم حتی نمیدونستم پرنو ...
روبات : پدر دروغ نگو
مادر : فراموشش کنید ، به هر حال اون پسر توئه!
روبات : بییییییییییییب (BEEEEEEEEEEEB)
 @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
هیچ فکر کردین اگه جهان دست خانوما بود چه شکلی بود؟!

http://www.redlink1.com/mydocs/group/155/02.jpg

بقیه در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

تولدی دیگر!!!

سلام,

    امروز تولد یکی از بچه های گل کلاسمونه که همه دیگه به خوبی میشناسینش! فاطمه عزیز، فاطمه محولاتی که با اخلاق خوب و ادب خاصی که داره به یکی از محبوب ترین بچه های کلاس تبدیل شده که هر کسی میتونه به دوستی با اون افتخار کنه! 

فاطمه از اون دختراییه که میتونید به عنوای یک دوست و یک خواهر خوب همیشه روش حساب کنید.

فاطمه جان تولدت مبارک!!!!

سلام؛

     امروزم اومدم با یک سری از عکسای جدید با عنوان شکار لحظه ها! که باهاش آشنایین....

پس برای دیدن عکسا در ادامه مطلب با من همراه باشین!

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

ادامه نوشته

تولدی دیگر!!!

سلام،

    خوشحالم که این روزا رو پر از تولد میبینم! امروزم تولد یکی از دوستامونه که خیلی نیست به جمع ما وارد شده ولی تو همین مدت جزو دوستای خوبمون شده. منیره ترابی کیا که از ترم اول با ما نبود ولی انگار که چند ترمیه که میشناسیمش!

منیره از بچه های خون گرم کلاسه که اخلاق خوب و صمیمیتش باعث شده که تو مدت کوتاهی با بیشتر بچه های کلاس رابطه برقرار کنه و جنب و جوش کلاس رو زیاد کنه!!!

منیره جان تولدت مبارک!!!!!!!!

اعلام نمرات

سلام،

     نمرات درس مبانی برنامه نویسی هم اعلام شد. خوشبختانه اونقدر هم که فکر میکردیم وحشتناک نبود

 امیدوارم برای شما هم همینطور باشه

کلاس 68241  اینجا را کلیک کنند

کلاس 68242  اینجا را کلیک کنند

با آرزوی موفقیت برای همه شما....

هنگامی که خدا زن را آفريد...

هنگامی که خدا زن را آفريد به من گفت: اين زن است. وقتي با او روبرو شدي، مراقب باش که ...

 

اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود که شیخ سخن او را قطع كرد و چنین گفت: بله وقتی با زن روبرو شدی مراقب باش که به او نگاه نكني. سرت را به زير افكن تا افسون افسانة گيسوانش نگردي و مفتون فتنة چشمانش نشوي كه از آنها شياطين ميبارند. گوشهايت را ببند تا طنين صداي سحر انگيزش را نشنوي كه مسحور شيطان ميشوي. از او حذر كن كه يار و همدم ابليس است. مبادا فريب او را بخوري كه خدا در آتش قهرت ميسوزاند و به چاه ویل سرنگونت ميکند مراقب باش....

 

و من بي آنكه بپرسم پس چرا خداوند زن را آفريد، گفتم: به چشم.

 

شيخ انديشه ام را خواند و نهيبم زد كه: خلقت زن به قصد امتحان توبوده است و اين از لطف خداست در حق تو. پس شكر كن و هيچ مگو....

 

گفتم: به چشم.

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید...

ادامه نوشته

اعلام نمرات

سلام، 

       بلاخره انتظارها به پایان رسید و دو تا از نمرات اعلام شد. درس        ساختمان داده ها و زبان...

     با آرزوی موفقیت برای همه شما لینک نمرات رو میگذارم که ببینید

    ساختمان داده ها  کلاس اول 68201 اینجا را کلیک کنند


    ساختمان داده ها کلاس دوم 68202 اینجا   را کلیک کنند

 زبان خارجی کلاس اول 68211 اینجا  را کلیک کنند

 زبان خارجی کلاس دوم 68212 اینجا را کلیک کنند

باز هم تولدی دیگر!!!

سلام،

       تولد، تولد، بازم یه تولد دیگه! این بار نوبت دوست گلمون امینه. امبن میرمجیدی که دیگه همه میشناسینش.

یکی از با اخلاق ترین بچه های کلاس که فکر نمیکنم کسی تا حالا اخماشو دیده باشه! 

امین بر خلاف ظاهر آرومش تو برنامه های جمعی خیلی پر جنب و جوشه. و اصولا تو همه فعالیت های جمعی پایه ثابت بوده. (البته به از خودم نباشه) ! 

امین جان تولدت مبارک!!!!!

تولدی دیگر!!!

سلام،

        امروزم تولد یکی دیگه از دوستامونه که فکر میکنم همه بشناسینش. مهرداد ترابی که همه به عنوان یه بچه خوش اخلاق و آروم میشناسنش. از علایقش و خصوصیاتش اطلاعات دقیقی در دسترس نیست. همین عکسشم من از فیس بوکش کش رفتم ! خدا منو ببخشه!!!!!

               

بینین چه نازه!

هر کسی که دوست داره یه یادگاری واسش بنویسه....

ولنتاین یا سپندارمذگان؟


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
و آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد


تنها مدت کمی به اواخر بهمن ماه و اواسط ماه فوریه باقی مانده که روز عشق فرنگی (ولنتاین) و روز عشق ایران باستان (سپندارمذگان) به فاصله ی چهار روز از هم قرار دارند یعنی ۲۵ بهمن ماه (ولنتاین) و ۲۹ بهمن ماه (سپندارمذگان) !

چند سالی است که ۲۵ بهمن (۱۴ فوریه) روز ولنتاین و خرید گل و عروسک، شکلات و … در کشورمان باب شده است. اکثر جوان ها بدون اطلاع از اینکه اصلا این ولنتاین خوردنی یا پوشیدنی است، فقط می دانند که در این روز باید برای کسانی که دوست دارند هدیه بخرند ...

لطفا در ادامه مطلب با من همراه باشین...

ادامه نوشته

نسخه یادتون نره!/نامه ای از یک نی نی معترض !

خانمی وارد داروخانه می‌شه و به دکتر داروساز می‌گه که به سیانور احتیاج داره! داروسازه می‌گه واسه چی سیانور می‌‌خوای؟ خانمه توضیح می‌ده که لازمه شوهرش را مسموم کنه.
چشم‌های داروسازه چهارتا می‌شه و می گه: خدا رحم کنه، خانوم من نمی‌تونم به شما سیانور بدم که برید و شوهرتان را بکُشید! این بر خلاف قوانینه! من مجوز کارم را از دست خواهم داد..... هر دوی ما را زندانی خواهند کرد و دیگه بدتر از این نمی شه! نه خانوم، نـــه! شما حق ندارید سیانور داشته باشید و حداقل من به شما سیانور نخواهم داد 
بعد از این حرف خانمه دستش رو می بره داخل کیفش و از اون یه عکس میاره بیرون؛ عکسی که در اون شوهرش و زن داروسازه توی یه رستوران داشتند شام می‌خوردند. داروسازه به عکسه نگاه می کنه و می گه: چرا به من نگفته بودید که نسخه دارید؟!
 

آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی پیاز خورده ی غیر پاستوریزه، و سار و سیبیل سیخ سیخی آهار نشده ات را به سر و صورت حساس من نمالید!!!

بقیه در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

پارتی لو رفته در شمال تهران

 سلام،

     امروز میخوام یه خبر جنجالی بزارم تو سایت که ببینین ما تو چه جامعه ای داریم زندگی میکنیم.

این بار مستند و نه فقط به صورت خبر. تصاويری که امروز براتون در نظر گرفتم از اين مراسم لهو لعب گرفته شده است.اكثر دختر و پسرهای حاضر در اين پارتی در زمان دستگیری در حالت زننده ای در كنار هم خوابيده بودند.

خودتون ببینید و قضاوت کنید....

پیشاپیش از زنده بودن این تصاویر عذر خواهی میکنم.

ادامه نوشته

سوژه های داغ وطنی!!! part 4

سلام،

      سری جدید عکسهای وطنی که دیگه نیاز به توضیح نداره! با هم ببینیم...

گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org

ادامه نوشته

چگونه یک زن را خوشحال کنیم؟ !!!! ...  

براي خوشحال کردن يک زن ، يک مرد فقط نياز دارد که اين موارد باشد :

1. يک دوست
2. يک همدم
3. يک عاشق
4. يک برادر
5. يک پدر
6. يک استاد
7. يک سرآشپز
8. يک الکتريسين
9. يک نجار
10. يک لوله کش
11. يک مکانيک
13. يک متخصص چيدمان داخلي منزل
15. يک متخصص مد
16. يک روانشناس
17. يک دفع كننده آفات
18. يک روانپزشک
19. يک شفا دهنده
20. يک شنونده خوب
21.. يک سازمان دهنده
22. يک پدر خوب
23. خيلي تميز
24. دلسوز
25. ورزشکار
26. گرم
27. مواظب
28. شجاع
29. باهوش
30. بانمک
31. خلاق
32. مهربان
33. قوي
34. فهميده
35. بردبار
36. محتاط
37. بلند همت
38. با استعداد
39. پر جرأت
40. مصمم
41. صادق
42. قابل اعتماد
43. پر حرارت

بدون فراموش کردن :
44. تعريف کردن مرتب از او
45. عشق ورزيدن به خريد
46. درستکار بودن
47. بسيار پولدار بودن
48. تنش ايجاد نکردن براي او
49. نگاه نکردن به بقيه دختران

و در همان حال، شما بايد :
50. توجه زيادي به او بکنيد، و انتظار کمتري براي خود داشته باشيد
51. زمان زيادي به او بدهيد، مخصوصاً زمان براي خودش
52. اجازه رفتن به مکانهاي زيادي را به او بدهيد، هيچگاه نگران نباشيد او کجا مي رود.

53. هيچگاه فراموش نکنيد :
بسيار مهم است
* سالروز تولد*
* سالروز ازدواج*
* قرارهايي که او مي گذارد*

چگونه يک مرد را خوشحال کنيم :
1. تنهايش بگذاريد!!!!

 

می گویند در دوران قبل که پاسگاه های ژاندارمری در مناطق مرزی و روستایی و دور از شهرها وجود داشته و اکثرا ماموران مستقر در آنها از نقاط ديگر برای خدمت منتقل می شدند باید مدت زيادی را دور از اقوام و بستگان سپری می کردند کما اینکه سفر و رفت وآمد به سهولت فعلی نبوده شاید بعضی مواقع حتی در طول سال هم امکانی برای مسافرت ماموران به شهر موطن خود پیش نمی آمد و به همين خاطر معدود خانه سازمانی در اختیار فرمانده پاسگاه و برخی ماموران ديگر قرار می گرفت.

همسر یکی از فرماندهان پاسگاه که به تازگی هم ازدواج کرده و چندین ماه از زندگیشان دور از شهر و بستگان در منطقه خدمت همسرش می گذشت بدجوری دلتنگ خانواده پدری اش شده بود چندين بار از شوهرش درخواست می کند که برای دیدن پدر ومادرش به شهرشان به اتفاق هم یا به تنهایی مسافرت کند ولی هر بار شوهرش به بهانه ای از زیر بار موضوع شانه خالی می کند. زن که در این مدت با چگونگی برخورد ماموران زیر دست شوهرش و بعضا مکاتبات آنها برای گرفتن مرخصی و غیره هم کم و وبیش آشنا شده بود به فکر می افتد حالا که همسرش به خواسته وی اهمیتی قائل نمی شود او هم به صورت مکتوب و به مانند ماموران درخواست مرخصی برای رفتن و دیدن خانواده اش بکند ، پس دست به کار شده و در کاغذی درخواست کتبی به این شرح می نویسد:

ادامه نوشته

داستان پدری روستایی، و پسرش  

روزی ، یک پدر روستایی با پسر پانزده اش وارد یک مرکز تجاری میشوند. پسر متوّجه دو دیوار براق نقره‌ای رنگ میشود که بشکل کشویی از هم جدا شدند و دو باره بهم چسبیدند، از پدر میپرسد، این چیست ؟ پدر که تا بحال در عمرش آسانسور ندیده میگوید پسرم، من تا کنون چنین چیزی ندیدم، و نمیدانم .
در همین موقع آنها زنی بسیار چاق را میبینند  که با صندل چرخدارش به آن دیوار نقره‌ای نزدیک شد و با انگشتش چیزی را روی دیوار فشار داد، و دیوار براق از هم جدا شد ، و آن زن خود را بزحمت وارد اطاقکی کرد، دیوار بسته شد،  پدر و پسر ، هر دو چشمشان بشماره هائی بر بالای آسانسور افتاد که از یک شروع و بتدریج تا سی‌ رفت، هر دو خیلی‌ متعجب تماشا میکردند که ناگهان ، دیدند شماره‌ها بطور معکوس و بسرعت کم شدند تا رسید به یک، در این وقت دیوار نقره‌ای باز شد، و آنها حیرت زده دیدند، دختر ۲۴ ساله مو طلایی بسیار زیبا و ظریف ، با طنازی از آن اطاقک خارج شد.

پدر در حالی که نمیتوانست چشم از آن دختر بردارد، به آهستگی، به پسرش گفت :  پسرم ، زود برو مادرت را بیار اینجا!

خیلی چاکریم !!!! ...

http://www.redlink1.com/mydocs/group/141/06.jpg
ادامه نوشته

نتایج اخلاقی ازدواج کردن آقایون!

 

قبل از ازدواج : خوابيدن تا لنگ ظهر
بعد از ازدواج : بيدار شدن زودتر از خورشيد
نتيجه اخلاقي : سحر خيز شدن

 

قبل از ازدواج : رفتن به سفر بي اجازه
بعد از ازدواج : رفتن به حياط با اجازه
نتيجه اخلاقي : معتبر شدن

 

قبل از ازدواج : خوردن بهترين غذاها بي منت
بعد از ازدواج : خوردن غذا هاي سوخته با منت
نتيجه اخلاقي : تقويت معده

 

قبل از ازدواج : استراحت مطلق بي جر و بحث
بعد از ازدواج : كار كردن در شرايط سخت
نتيجه اخلاقي : ورزيده شدن

 

قبل از ازدواج : ديد و بازديد از اماكن تفريحي
بعد از ازدواج : سر زدن به فاميل خانوم
نتيجه اخلاقي : صله رحم

 

قبل از ازدواج : آموزش گيتار و سنتور و غيره
بعد از ازدواج : آموزش بچه داري و شستن ظرف
نتيجه اخلاقي : همدردي با مردها

 

قبل از ازدواج : گرفتن پول تو جيبي از پاپا
بعد از ازدواج : دادن كل حقوق به خانوم
نتيجه اخلاقي : مستقل شدن

 

قبل از ازدواج : ايستادن در صف سينما و استخر
بعد از ازدواج : ايستادن در صف شير و گوشت
نتيجه اخلاقي : آموزش ايستادگي

 

قبل از ازدواج : رفتن به سفرهاي هفتگي
بعد از ازدواج : در حسرت رفتن به پارك سر كوچه
نتيجه اخلاقي : امنيت كامل.

 

جعبه کفش!

زن وشوهری بیش از 60 سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز با هم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز؛ یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد.

در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند.
در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع و رجوع می کردند پیر مرد جعبه کفش را آورد ونزد همسرش برد.
پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست تا در جعبه را باز کند.
وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد. پیرمرد در این باره از همسرش سوال نمود.
پیرزن گفت : هنگامی که ما قول وقرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هر وقت از دست تو عصبانی شدم ساکت بمانم و یک عروسک ببافم.
پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود.
از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد و گفت این همه پول چطور؟ پس اینها از کجا آمده؟

پیرزن در پاسخ گفت : آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست آورده ام !


فـــــــــــــــقـــــــــــــــــر!

روزي يك مرد ثروتمند، پسر بچه كوچكش را به يك ده برد تا به او نشان دهد مردمي كه در آنجا زندگي مي كنند چقدر فقيرهستند. آنها يك روز و يك شب را در خانه محقر يك روستايي به سر بردند.
در راه بازگشت و در پايان سفر، مرد از پسرش پرسيد: «نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟»
پسر پاسخ داد: «عالي بود پدرپدر پرسيد: «آيا به زندگي آنها توجه كردي؟»
پسر پاسخ داد: «فكر مي كنمپدر پرسيد: «چه چيزي از اين سفر ياد گرفتي؟»
پسر كمي انديشيد و بعد به آرامي گفت: 
«فهميدم كه ما در خانه يك سگ داريم
 و آنها چهار تا. ما در حياطمان فانوسهاي تزئيني داريم و آنها ستارگان را دارندحياط ما به ديوارهايش محدود مي شود اما باغ آنها بي انتهاست
در پايان حرفهاي پسر، زبان مرد بند آمده بود. پسر اضافه كرد: 
«متشكرم پدر كه به من نشان دادي ما
 واقعا چقدر فقير هستيم

تجربه توهّم/تصاویر متحرک


دستورالعمل رو انجام بدهید. هیچ حقه ای در کار نیست

آماده تجربه توهّم هستید؟

روی لینک پایین کلیک کنید

Click here

سپس روی گزینه "click me to get trippy" کلیک کنید 

برای 30 ثانیه به مرکز صفحه خیره شوید
سپس بلافاصله به دستی که با آن موس را گرفته اید نگاه کنید. 

به هیچ وجه دست خود را تکان ندهید

این یک شوخی نیست. نام این توهّم "cenesthetic hallucination" یا توهّم احساس مشترک است

Click here



در ادامه مطلب براتون یک سری عکس گذاشتم که نشون میده چشمای ما اونقدرها هم که فکر میکنیم دقیق نیستن!

فقط کافیه کمی به عکسا خیره بشین. فکر میکنین که عکسا متحرک هستن ولی در واقع عکسا ثابتند و این فقط خطای چشم ماست!


ادامه نوشته